تیمم میکنم تنِ بخار گرفته یِ شیشه یپنجره را و نگاهی خشکیده به انتهایِ کوچه در انتظارِ اذانِ گامهایت ، این سوی پنجره، من و دل و انتظار ،قامت بسته ایم بسوی قبله ی رویت . . . تو چه کردی با دلم ؟ که با صدایِ گام دوره گرد هم کافر میشوم برایت ، پاره میکنم سینه ی پنجره را و گم میکنم دست و پا و قبله و حتی خدایم را جبار_فتــــــاحی_رستا ,کردی ...ادامه مطلب