تیمم میکنم
تنِ بخار گرفته یِ شیشه یپنجره را
و نگاهی خشکیده به انتهایِ کوچه
در انتظارِ اذانِ گامهایت ،
این سوی پنجره،
من و دل و انتظار ،قامت بسته ایم
بسوی قبله ی رویت . . .
تو چه کردی با دلم ؟
که با صدایِ گام دوره گرد هم
کافر میشوم برایت ،
پاره میکنم سینه ی پنجره را
و گم میکنم دست و پا و
قبله و حتی خدایم را
جبار_فتــــــاحی_رستا
افطار روی نگارم...
برچسب : کردی, نویسنده : rastajfatahi بازدید : 203