بیخبری ز من و بغض ھا در گلویم زندانی است ...
نیستی و ابر چشم شاعرت ھمیشہ بارانی است ...
مھمان ھر شبم آہ و بغض و باران و غم است ...
خدایا حبیبی دگر ، آخر این چہ مھمانی است ...؟
کشتی نوح ھم کہ باشم می شکنم آخر ...
وقتی کہ بی روی تو دریای دلم طوفانی است ...
خلق گویند آہ و نالہ کم کن در فراقش ....
فراموشی چشمش مگر بہ این آسانی است ...؟
برایم چو ھوا بود و بی ھوا نمی شود زیست ...
تمام حرف دل رستا در این، بیت پایانی است ...
جبار_فتــــــاحی_رستا
افطار روی نگارم...برچسب : نویسنده : rastajfatahi بازدید : 180