نبودنش
فقط درد نبود
نبودنش جغرافیا و تقویم ما را هم تغییر داد
و به اعتبار نبودنش
ما شمالی ترین شهر خدا شدیم
نبودنش
ترتیب فصل هایمان را هم
عوض کرد
و من سالهاست که از بهار
به پاییز کوچ میکنم .
۱۶ بهار قبل تر از بهار امسال
دست سرد و بی رحم تقدیر
دستانم را در دست گرفت و به خزان سنجاقم کرد .
باد سرد جدایی
که وزیدن گرفت ،
درخت سیب حیاط خانه ی ما زرد و پرپر شد و خشکید !
نمیدانم باد سرد
در گوشش چه خواند که
پرواز را
به بودن ترجیج داد .
مگر چه کرده بودیم
که سخت به تنگ آمده بود ؟
از ما چه دیده بود که
دل ماندن نداشت ؟
مگر نه اینکه
چهار فصل
در انتظار عطر آمدنش
روزها را ورق میزدیم
و انتظار میکشیدیم ؟
رفت و پر کشید و آسمانی شد
رفت و ما را محتاج به آغوش شب و گریه و خلوت و انتظار کرد .
رفت و باغبان پیر را هم
به سپیدی و برف و باران سپرد.
رفت و
فقط خدا میداند که با چه حسرتی
هر روز به
قد و بالای
درختان سیب شهر نگاه میکنیم.
سالهاست
رفته است و
ما
با دیدن
پنجره و باغچه
و
کوچه و درختان سیب
هوایی می شویم .
ایمان دارم
کمی از عطرت
هنوز
روی پیراهن
این شهر
جا مانده که عطر
گلها شبیه
بوی پیراهن توست .
خوشا به حال یعقوب
که با عطر پیراهنی بینا شد
یوسف زمانه ام ما چه تیره بختیم
که سهم مان
از عطر یادت
باران است
و
باران
و
باران . . . .
بهانه قشنگ دلتنگی مان
بخاطر خدا نه
بخاطر قامت شکسته ی باغبان پیر
به حرمت باران بی امان هر شب مان
به خاطر ناله های بی صدای این واژه های دردمند
بیا و سلام ما را پاسخ بده
که دیگر ما را طاقت قهر و جدایی نیست .
بیا
که هنوزم که هنوز است حیاط خانه بوی تو را می دهد ،
میدانم که هنوز دلواپس باغبان پیر و بچه هایش هستی
و هرشب
عطر تنت را روی پیراهن باغچه میپاشی
ایمان دارم که
هر لحظه به یادمایی
و به دیدن مان می آیی
و گر نه عطر خوش گلهای باغچه
چرا شبیه عطر توست ؟
و من
تا در آغوش کشیدنت
و دیدارلبخندت
بخاطر شباهت عطر تنت به عطر گل ها
هر روز
به تمامی شکوفه های سیب باغ همسایه و گلهای باغچه سلام میدهم .
#جبار_فتاحی_رستا
افطار روی نگارم...برچسب : نویسنده : rastajfatahi بازدید : 180